loading...

من،زنی در دهه سی زندگی

روزمره های من ب عنوان یک زن

بازدید : 339
يکشنبه 24 آبان 1399 زمان : 22:37

سلام

ظهر بخیر

خب دیشب زود خوابیدم و آریا رو هم حسین خوابوند.

دستم‌مدتیه ک درد میکنه و نمیتونم تو این اوضاع برم دکتر ک خب البته بهونه است و درواقع معمولا دکتر رفتن رو تا مجبور نشم انجام نمیدم و پشت گوش میندازم!ولی باید‌ی وقتی بذارم و برم پیگیرش بشم ببینم این درد از چیه.فقط هم دست راستمه!حسین میگه؛از بس گوشی دستته اینجوری شده!!!!خخخخخ حالا خوبه من خیلی کم گوشی دستم‌میگیرم.چون برنامه درسی اهورا روی لپ تاپ نصب نشد و روی تبلتش هم نصب نمیکنه و میگه مخصوص بازیامه!!!!بنابراین نصف بیشتر روز گوشی من دست اهوراس!

صبح ساعت هشت و نیم چشامو باز کردم دیدم حسین داره لباس میپوشه.گفتم کجا؟گفت؛دارم میرم حلیم(هلیم) بخرم!

رفتش و آریا با صدای در بیدار شد و منم پاشدم دست و رو شستم و مسواک زدم و چایی ساز رو روشن کردم و تخت رو مرتب کردم و چایی دم کردم.اهورا بیدار شد و بوسش کردم و رفت دست و روشو شست.

حسین اومد و با اهورا سلام صبح بخیر گفتن.(اهورا هیچوقت در این حد بی احترامی‌نمیکنه ک حتی اگه ناراحتم هست سلام نکنه.فقط نهایتا زیاد حرف نمیزنه!)

صبحونه خوردیم و اهورا رفت تو اتاقش با لگوهاش بازی کنه.میز رو جمع کردم و ب حسین گفتم برو با اهورا صحبت کن.گفت چرا؟قهر نیستیم که!بعدم اون باید با من حرف میزد چون دیشب بهم شب بخیر نگفت!!!

گفتم چ حرفیه آخه؟ما پدر و مادریم و ماییم ک باید بزرگی کردن و بخشش رو ب بچه‌ها با رفتارمون یاد بدیم.بعدم این دلخوریای کوچیک اگه راجع بهش حرف زده نشه و حل نشه،حتی اگه آشتی هم کنید و فراموشم کنید،رو هم تلنبار میشه و بعدها مشکلساز میشه!

چیزی نگفت و نشست پای تی وی.رفتم تو اتاق خواب ک برم حموم.دیدم حسین رفت تو اتاق اهورا و بهش گفت؛از من ناراحتی بابا؟

اهورا؛آره بابا یک کمی!

حسین؛قبول داری ک کارت اشتباه بود؟چون قبلا صحبت کرده بودیم ک شبا کارتون نبینید.

اهورا؛بله میدونم.ولی تو اصلا صبر نکردی ببینی من کجا میزنم!شاید داشتم‌ی کانال دیگه میزدم!

حسین؛آره حق با توئه!ببخشید پسرم.البته من صدام کلفته و وقتی بلند حرف میزنم منظورم داد زدن نیست!!!

اهورا ؛مرسی بابا.منم معذرت میخوام باهات بد حرف زدم و شب بخیر نگفتم!

نفس راحتی کشیدم و رفتم‌حموم!امیدوارم دیگه بعده بحثاشون خودشون برن باهم صحبت کنن و هردفعه من کوکشون نکنم!!!😉😉

از حموم اومدم موهامو ماسک زدم و دیرم پلی استیشن آوردن دارن فوتبال بازی میکنن.گفتم‌چرا تو اتاق خودت و با تی وی خودت بازی نمیکنید؟حسین گفت؛ن اینجا تی وی بزرگتره و بیشتر حال میده!!!

قهوه درست کردم و نشستم قهوه مو خوردم و‌ی کم تو گروه واتس اپ خانوادگی با مامان اینا حرف زدیم.

بعدش پاشدم واسه ناهار ماکارونی درست کردم.

الانم بالاخره پلی استیشن رو جمع کردن و من برم سالاد کلم،سالاد مورد علاقه خودمو درست کنم و میزو بچینم و ناهارو بخوریم.

ظهر جمعه تون ب خیر

خدا نگهدار

تهدید دادستان نیویورک به شکایت از ترامپ تهدید دادستان نیویورک به شکایت از ترامپ تهران- ایرنا- دادستا
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی